اینجا دور است . . .
اینجا: همان دور نزدیک است...
احساس میکنم در آستانه ی دورم
اینجا دور است...
اینجا حرفی نیست اینجا ح ر و ف برای نوشتن نیست
اینجا نور کم است و صدا اصلا نیست!
اینجا فقط دور است...
و در این دور کم نور
اتاقی هست تاریک
فقط نوری که سالها پیش میخواست فرار کند لای در گیر کرده
و ناخواسته به صورت گل سرخ می تابد
شاخه گل سرخ نشسته است تنها
و من نیز گوشه ای نشسته ام زانو در اسارت دستان
و از میانشان نگاهم در مسیر سقوط گلبرگها در فرازو نشیب است
فرصتم به اندازه ی یک گلبرگ است
و آخرینش بین زمین و آسمان...!